یادم نرفته که گفتم بر می گردم

برگشته بودم اما دلم نمی خواست بنویسم.

 

.

امابعد:

آدم امیدواری ام  اما همیشه از انتظاری که بلاتکلیفی توش باشه بدم میومده 

ازینکه تو نمیتونی تحمل کنی ولی مجبوری صبر کنی به نظرم صبری قشنگ و درسته که خودت انتخابش کرده باشی و این صبر رشدت میده

فکر میکردم توی این مدت  آبدیده شده باشم اما اینطور نیست

 

صبحارو به امید شب سر می کنم و شبا نمیتونم بخوابم وقتی می خوابم که آخرین قطره امیدم به زنگ خوردن تلفن تموم شده می دونمم که شاید برای حفظ وجهه خانوادتون درست نباشه بزنگید همونطور که منم نمیتونم بزنگم

 

به حال خودم میخندم که امیدوار بودم صدات رو بشنوم.حتی سرزنش می کنم خودمو. اما فرداش هم همینکارو می کنم

ساعت ها قاتلمن غیر از ساعت8 و 9 که خون ریز تره

شاید دارم به اسمم توی وبلاگ نزدیک میشم

نمی خوام بقیشو بگم

چون می دونم این شرایط رفتنیه.

 

توی این مدت چندبار قرآن باز کردم

میاد: از نشانه های خدا این است که همسری از جنس خودتان آفرید و بین شما مودت قرار داد.

 

 آدم میتونه امیدوار نباشه؟؟!!

امیدم به خود خداست.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها